loading...

خورشیدِ شب

یکی از طبقه‌های در یخچالمان، جایگاه نصف ساندویچ‌ها و نیمه‌های باقی‌مانده‌ی غذاهاست. هر وقت بی‌حوصله، خسته یا گرسنه‌ایم، درِ یخچال مشکل‌گشای ماست. دراز کشیده‌ای ...

بازدید : 1
جمعه 14 فروردين 1404 زمان : 13:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

خورشیدِ شب

یکی از طبقه‌های در یخچالمان، جایگاه نصف ساندویچ‌ها و نیمه‌های باقی‌مانده‌ی غذاهاست. هر وقت بی‌حوصله، خسته یا گرسنه‌ایم، درِ یخچال مشکل‌گشای ماست. دراز کشیده‌ای و ناراحتی، که یکهو یادت می‌آید آخر هفته‌ی پیش، نصف آن شکلات توت‌فرنگی را در درِ یخچال گذاشتی. همان تکه‌ی کوچک کافی است تا حس کنی هنوز چیزی در این دنیا برایت باقی مانده. گاهی فکر می‌کنم درِ یخچال فقط یک در نیست. یک قول نانوشته است که می‌گوید: «هر وقت آمدی، چیزی برایت دارم.» گاهی درِ یخچال، پناهگاهی است که در آن نه فقط غذا، که تکه‌هایی از زندگی‌ات را ذخیره کرده‌ای—خاطره‌ای در شیشه‌ی مربا، انتظاری در ظرف ماستی که یادت رفته تمامش کنی، شادی کوچکی در بسته‌ی شکلاتی که فکر می‌کردی تمام شده، اما هنوز آن گوشه نشسته است.

چرا آدم نباید در زندگی‌اش چند تا از این درهای یخچال داشته باشد؟ درهایی که هر وقت سر بزنی، چیزی برای خوب کردن حالت داشته باشند. مثل یک آهنگ قدیمی، یک خیابان آشنا، یک کتاب، یک دوست و یا یک خواهر…یک خواهر که همیشه چیزی برایت نگه داشته، حتی اگر فقط یک تکه‌ی کوچک از خودش باشد.

برچسب ها
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 20
  • بازدید کننده امروز : 21
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 22
  • بازدید ماه : 24
  • بازدید سال : 24
  • بازدید کلی : 24
  • کدهای اختصاصی